افسانه ی پرور
کو ههای سر به فلک کشیده ‚ دست در دست هم داده و اطرافش حلقه زده اند همچون صدفی که مروارید را محکم در مشتش می گیرد .
فرش سبز چمن پهن است و درختان سپیدار و افرا ریشه های خود را همچون میخ بر گوشه و کنار آن کوبیده اند .
بوته های گل های وحشی با لباس های رنگارنگ زیر آواز نسیم می رقصند .
آسمان گلاب باران را بر گونه های سرخ درختچه های زرشک می پاشد .
آن سو تر رودخانه ای خروشان آب زندگی را در رگ های روستا می دواند .
اینجا پرور است …….
با مردانی سلحشور و زنانی سخت کوش .
چوپانان گله های چند هزار رìسی دام را به چرا می برند .
کودکی بالای درخت گلابی می چیند .
مردی عرق ریزان خشت های خانه ای زیبا را برای نو عروسش با وسواس روی هم می گذارد .
زندگی در همه جا جریان دارد .
اینجا روستایی پر آوازه است با دهها خانوار جمعیت دامپروری قوی و خاکی که هر ورقش طلاست .
اینجا مرکز روستا های اطراف شناخته می شود دهستان پرور !!
چهل سال بعد ……
سکوت در همه جا لانه کرده است …
دیوار ها فرو ریخته اند .
در خانه ها نیمه باز است…
کف حیاط پر شده از سنگ و خاشاک …
سقف ها شکافته شده اند …
اجاق خانه ها سرد و خاموش است …
روی دیوار ها پر شده است از یادگاری …
شبگرد باد زوزه کشان در کوچه ها پرسه می زند دیگر باد هم دیوانه شده است آخر سالهاست که رهگذر کوچه هاست …
اینجا پرور است
یک عظمت خاموش یک شکوه از دست رفته یک تمدن ویران شده !
و اکنون تنها افسانه پرور باقی مانده است ….
افسانه پرور ( فیلمنامه )
حامد گردان – محسن محمودیان